سلام بر ابدیت تنهایی

ساخت وبلاگ

در همه ی این سال ها، هیچ کس برای من متنی عاشقانه ننوشته است. هیچ کس یک بیت شعر از این شاعر یا آن شاعر برایم نقل نکرده است که مثلن بگوید ببین! این را به یاد تو می خوانم. این زبانِ حالِ دلِ من است در یاد تو. به خاطر تو. به عشقِ تو. در وصفِ شمایلِ تو.

در همه ی این سال ها، من مدام آسیمه سر در پیِ عشق دویده ام و عشق از من گریخته است. در همه ی این سال ها، همیشه تنها بوده ام و با صمیمیتی افشاگر، قلبی پر خون و تپنده، شور و اشتیاقی از جان و از دل، نشان داده ام که «دوستت دارم» و کسی برایش اهمیتی نداشته است که دوستش دارم، که می خواهمش، که حاضرم به خاطرش کوه را جا به جا کنم.

من غبارِ ریز بیابانم. ارتعاش نحیفِ احتضارِ یک مرده، شعاعی نورانی اما خُرد که به چشم و گوش کَس نمی آید. من برای نادیده انگاشته شدن آفریده شده ام. برای به چشم نیامدن. برای تباه کردنِ عشق های پرشور. برای اینکه بگویم «دوستت دارم به بانگِ بلند» و دیواری بلند کشیده شود در برابرم. یک نفرین ابدی با من است. یک نفرین که زن ها را می گریزاند و تبدیلشان می کند به شعرهای بلند در وصفِ مردانی دیگر. عاشقانی سینه چاک برای مردانی که من نمی شناسمشان.

بامداد است اینجا. من با چشمانی نیم باز و خمیازه هایی کشدار، به سعیِ بیداری قلم می زنم. سلام بر لحظه های تنهایی. سلام بر ابدیت تنهایی. سلام بر بیدادِ تنهایی تا ابدالآباد. تا روزی که به خواب مرگ روم و در آن دمِ واپسین بگویم: «دیدی؟ آخرش هم داغِ یک بیت شعرِ عاشقانه، یک بوسه، یک آغوش، بر دلم ماند. دیدی؟»


درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 16:44